نازنین من
عروسک نازم خیلی به من وابسته شدی عزیزدلم!البته این اقتضای این سنه و طبیعیه !یه ماجرا سبب شد که ما متوجه بشیم که تو وارد دوران وابستگی شدید به مادر شدی.چند روز پیش که برای انجام کاری از خونه بیرون رفتم وتو خوشگله هم پیش بابایی وخواهرجون تو خونه بودی وسرگرم بازی!موبایلم زنگ خورد وخواهری بود که گفت:مامان زود بیا خونه که ثنا خیلی گریه می کنه!ان چنان گریه ای می کردی که یهو قلبم ریخت !هنوز ده دقیقه نشده بود که بیرون اومده بودم تازه بابایی وخواهرجون هم بودن پیشت!ساره گلی گفت که بعد از رفتن من از این اتاق به این اتاق دنبال من می گشتی و مامایی مامایی می کردی!فورا برگشتم خونه .هنوز داشتی گریه می کردی ولی ارومتر شده بودی تلاشهای بابایی وساره جون موفق...
نویسنده :
ماماني
15:53